برای بشار

پیش‌نوشت: آن‌چه در ادامه می‌خوانید باز نشر نوشته‌ای‌ست که در مهرماه 95 نوشته‌ام و ای عجب که هنوز هم می‌توان آن را خواند.


توی وجود هر کدام از ما یک هیلتر و یک گاندی خوابیده، یک مرتضوی و یک میمندی‌نژاد. درست نمی‌دانم خودمان چه اندازه در بیدار کردن‌شان سهم داریم اما ایمان دارم که این انتخاب را تمامن خودمان انجام نمی‌دهیم. کسی چه می‌داند شاید هم ایده‌ی جهان‌های موازی راست باشد و من و تو هرکدام توی بی‌شمار دنیای دیگر که زنجیره‌هایی از تصمیمات متوالی‌ای که می‌توانسته‌ایم در لحظات مختلف بگیریم آن‌ها را ساخته، داریم زندگی‌های مختلفی را تجربه می‌کنیم.

بشار عزیز! تنها تو مقصر نیستی. شاید اگر حافظ زمان دیگری را برای هم‌خوابی با مادرت انتخاب می‌کرد، شاید اگر باسل در 1994 خودروی دیگری را برای ادامه مسیرش انتخاب می‌کرد و زنده می‌ماند و میراث پدر را به دوش می‌کشید، شاید اگر اسماء از این‌ چیزی که هست اغوا کننده‌تر بود و بیش‌تر تو را به خودش مشغول می‌کرد، نیلوفر دمیر هرگز این شانس را پیدا نمی‌کرد تا با عکسی که از آیلان گرفته است توی سرتاسر این زمین، این زمین وقیح شهرت پیدا کند.

آیلان
آیلان

بشار عزیز! شاید اگر سال‌ها پیش یک تصمیم احمقانه می‌گرفتی و به خواسته پدرت جواب رد می‌دادی و چشم‌پزشکی‌ت را پی می‌گرفتی و پا به سیاست نمی‌گذاشتی، الآن برای خودت پزشک نامداری شده بودی و میلیون‌ها آواره سوری در سرتاسر اروپا چشم امیدشان به دست مردمان متمدن قاره سرسبز نبود تا سرهاشان را نوازشی کنند؛ لااقل توی این جهانی که داریم صحبت‌ش را می‌کنیم.

بشار عزیز! ما محصول انتخاب‌هامان هستیم. محصول تک تک انتخاب‌هامان. و انتخاب‌هامان، خود محصول انتخاب‌های پیشین‌مان. بیا سرت را روی پاهای‌م بگذار تا توی موهات دست بکشم و برای‌ت لالایی بخوانم. بخواب عزیزم. بخواب. تنها تو مقصر نیستی؛ به‌ت قول می‌دهم.

حالا که جنگ مثل یک سرطان بدخیم توی نقطه نقطه کشورت پخش شده، از بازی‌گران منطقه‌ای کاری جز حفظ منافع کشورهای‌شان بر نمی‌آید. این را بفهم؛ دست از اخبار بکش و با اسماء توی تخت‌خواب برو. تو کار خودت را کردی. باقی‌ش را به عهده بازی‌گران منطقه‌ای بگذار تا جنگ‌های‌شان را بیرون مرزهاشان، توی شهرها و روستاهای کشور تو انجام دهند.


پی‌نوشت: در قصه‌ی سوریه، یک درس مهم برای حکومت عربستان و هم‌چنین یک درس مهم‌تر برای مردم این کشور وجود دارد.

حکومت عربستان باید به سوریه نگاه کند و به خودش یادآوری کند که “آن‌جا که اهداف حاکمان با آرمان‌شهر مردم هم‌سو نیست، چالش‌ها جدی می‌شوند.” توی این دنیای به هم پیوسته شما باید ضمن این‌که اطلاع دقیقی از خواسته‌های مردم دارید، بی چون و چرا از آن خواسته‌ها پیروی کنید.

اگر فکر می‌کنید مردم احمق هستند، باید بتوانید ضمن تجدیدنظر فوری در سیاست‌های خبری ایده‌های خود را صادقانه و در یک فضای رقابتی با سایر رسانه‌ها به گوش مردم‌تان برسانید و بعد بنشینید و ببینید که آیا آن‌ها این ایده‌ها را می‌پذیرند یا نه. معیار درست بودن یک ایده، پذیرش آن توسط مردم آن جامعه است نه هیچ چیز دیگری. اگر این را نفهمید، ای بسا توسط همان مردم احمقِ توی کشورتان احمق پنداشته شوید.

در سرگذشت (گذشت و درست هم نمی‌شود) سوریه برای مردم عربستان اما درس‌های به مراتب مهم‌تری هست؛ این‌که توی این شلم شوربای خاورمیانه، حتا خیال‌پردازی در مورد انقلاب کردن (یا هر شکل دیگری از مقابله مستقیم با حکومت) هم فکر احمقانه‌ای است. برای فرماندهان نظامی کشورهای دور و نزدیک، چیزی جذاب‌تر از این نیست که توپ و ترقه‌هاشان را توی کشور شما منفجر کنند.

2+