دفترچه یادبود کتاب‌خانه فرانک

پیش‌نوشت: یادم هست چند قسمتی از فصل دوم و چند قسمتی از فصل پنجم Friends را ندیده‌ام که اگر بعدن خیلی نسخ شدم، به‌ش برگردم. در واقع شلخته درو کرده‌ام. فکر می‌کردم زرنگی می‌کنم اگر قبل از تمام شدن Friends، سریال House of cards را شروع کنم. صرفن می‌خواستم مرهمی بگذارم بر درد اتمام Friends. غریبه که نیستید، هنوز چند قسمت از Friends مانده و حالا نگران تمام شدن House of cards هستم. سریال ارزش‌مندی‌ست. دیدن‌ش خیلی زیاد آموزنده است.


توی یکی از قسمت‌ها می‌بینیم که فرانک آندروود (که حالا سناتور با نفوذی‌ست)، برای افتتاح کتاب‌خانه‌ای که به افتخار او و به خاطر کمک‌های مالی‌ای که برای تأسیس این کتاب‌خانه جمع کرده، به دانشکده نظامی محل تحصیل‌اش دعوت می‌شود. در داخل دانشکده و شب قبل از مراسم ضیافتی برپا می‌شود. نگاه‌ها به فرانک سرشار  است از احساس احترام و تحسین. شب را با دوستان قدیمی‌ش می‌گذراند. سعی می‌کنند خاطرات قدیمی‌شان را مرور کنند. به کتاب‌خانه قدیمی می‌روند و تا خرخره مست می‌کنند. توی سخنرانی مراسم اصلی کمی تپق می‌زند. از سردر کتاب‌خانه رونمایی می‌کنند. فرانک تأکید می‌کند که این اتفاق برای‌ش بسیار اتفاق خوشایند و ارزش‌مندی‌ست و البته ادامه می‌دهد که دارد به این فکر می‌کند که روزی این ساختمان هم با ساختمان جدیدتری جای‌گزین خواهد شد.گویی می‌خواهد این موضوع را به خودش یادآوری کند.

Frank’s library

بعد از مراسم از دوستان‌ش خداحافظی می‌کند. به کتاب‌چه یادبودی که توی دستان‌ش دارد، نگاهی می‌کند. آن را باز می‌کند و ورق می‌زند. پرت‌ش می‌کند روی یکی از صندلی‌های مراسم. حتا کتاب‌چه را با خودش نمی‌برد. با همان حالت مصمم و سرزنده‌اش محل مراسم را ترک می‌کند و توی مسیر با دستیارش در مورد برنامه‌های فردا هماهنگی می‌کند.

دفترچه یادبود کتاب‌خانه فرانک

یاد بگیریم.


پی‌نوشت: در مورد این سریال بیش‌تر خواهم نوشت.

0

7 thoughts on “دفترچه یادبود کتاب‌خانه فرانک

    • :)) عندلیب عاشق جان، خوش‌حال می‌شم اگه بتونم کسی رو به دیدن این سریال علاقه‌مند کنم. فوق‌العاده‌س. قول می‌دم بیش‌تر از وقتی که براش می‌ذاری، ازش سود ببری. شایدم نبری؛ قول نمی‌دم خدایی :)) ولی خوبه. خیلی خوبه. من هم به دلیل مشغله‌ای که دارم خیلی برام تصمیم سختیه که دیدن یه سریال رو شروع کنم و به جز فرندز، از دوران دبیرستان سریال دیگه‌ای رو کامل ندیدم. (یه مدت مدار صفر درجه رو می‌دیدم اما به دلایلی رها کردم.) ولی نهایتن وقتی به‌ش فکر می‌کنم، می‌بینم که هیچ روش دیگه‌ای برای گذروندن 50 دقیقه‌ی آخر روزم نمی‌شناسم که اون حجم از خستگی رو از ذهنم برداره.

  1. حقیقت اینه که الان موج سریال رسانه رو برداشته اما خیلی هاشون الکی هستند، یعنی داستان هیچ چیزی بهت اضافه نمی کنه (وقت هم که طلاست و کمیاب).
    من game of throne رو بعد از اصرار زیاد دوستان نگاه کردم و به نظرم جالب بود هر چند زیاد حوصله نداشتم همه دیالوگ ها رو دنبال کنم.
    سریالی که پیچیدگی داشته باشه رو خیلی خوشم میاد. مثلا شرلوک قشنگ بود اما خود داستان نکته فلسفی که بدرد زندگی بخوره نداشت در کل :))

  2. این سریالو دوست دارم.
    متاسفانه فقط فصل یکش رو دیدم.
    جالبه که،
    وقتی ک این سریالو شروع کرده بودم به همه پیشنهاد دادم که حتما ببینن. درواقع توصیه اکید کردم? اما هرکی دید خوشش نیومد!
    از اون جالبتر اینه ک، چرا به تو پیشنهاد ندادم سینا؟?

  3. یادم باشد روزی برایت بگویم که چگونه سکانس به سکانس هاوس آف کاردز را در زندگی ام پیاده کردم و برایت بگویم که اگر این سریال را ندیده بودم، اتفاق مهلکی برایم می افتاد.
    یادم باشد
    نبود بیانداز !

دیدگاه‌تان را بنویسید: