این شعر و این حنجره

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی     گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری     گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی     گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی     گفتم به می پرستی جستم ز خود رهائی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی     گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

گفتا به‌ دل‌ربائی ما را چگونه دیدی     گفتم چو خرمنی گل در بزم دل‌ربائی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم     گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی     گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند     گفتم حدیث مستان سری بود خدائی

     <<خواجوی کرمانی>>

با صدای محسن نامجو بشنوید: (خرید اجرای دیگری از همین آهنگ از بیپ‌تونز)

 

پی‌نوشت: این حنجره را باید بوسید. آخ! حنجره را که نمی‌شود بوسید. باید دست بیندازی توی حلقوم‌ش و با نوک انگشتان‌ت روی تارهای صوتی‌ش دست بکشی. می‌توانی حتا باهاش ساز بزنی؛ به شرطی که قول بدهی به چیزی آسیب نرسانی.

دومین باری که پای‌م را از این مملکت بیرون بگذارم، قطعن یکی از انگیزه‌هام و اولویت‌هام رفتن به کنسرت حضرت‌ش است. بین استعداد و شکوفایی هزار منزل است. و نامجو همه‌ی این هزار منزل را طی کرده.

علاوه بر “ترنج”، “من و مست و تو دیوانه”، “زلف بر باد” “مرغ شیدا” و “بگو بگو” را بیش‌تر از همه‌ی بقیه‌ی کارهای‌ش دوست دارم. البته از هر کدام چند اجرای مختلف توی اینترنت پیدا می‌شود. بعضی‌هاش به مراتب دل‌نشین‌تر است.

3+

دیدگاه‌تان را بنویسید: